اما تحريف معنوی
تحريف معنوی يعنی منحرف كردن روح و معنی يك جمله يا يك حادثه ، و
چون بحث در اطراف حادثه است پس تحريف معنوی يك حادثه يعنی اينكه
علل و انگيزهها و همچنين هدف و منظورهای آن حادثه را چيز ديگر غير از
آنچه هست معرفی كنيم . مثلا شما به ديدن شخصی میرويد ، يا شخصی را به
خانه يا مجلس خودتان دعوت میكنيد ، ديگری میآيد میگويد : میدانی منظور
فلانی از آمدن به خانه تو چيست ؟ ( يا از دعوت تو چيست ؟ ) میخواهد مثلا
دخترش را به پسر تو بدهد ، در صورتی كه شما چنين منظوری هرگز نداريد .
تحريف در جملهها سه مثال دارد كه قبلا اشاره كرديم .
در بسياری از حوادث تاريخی جهان ، از نظر تفسير و توجيه ، تحريف شده
يا عمدا يا جهلا كه فعلا وارد آنها نمی شويم .
حادثه بزرگ و با عظمت عاشورا گذشته از تحريفهای
لفظی و شكلی مربوط به حوادث و جرياناتی كه بوده است ، دچار يك سلسله
تحريفهای مهمتر در ناحيه روح و معنی و تفسير و توجيه گرديده است .
میدانيم امام حسين نهضتی كرده است كه شرائط سه گانه عظمت را دارا
بوده است .
الف - مقدس بودن هدف و شخصی نبودن آن ، به خاطر انسانيت بودن آن كه
توأم با فداكاری و گذشت از منافع فردی بوده است . به همين دليل بشريت
اينگونه افراد را كه مرز ميان خود و ديگران را شكستهاند از خود میداند و
خود را از آنها میداند ، او را فدای امت و مصالح امت میبيند .
ب - اينكه توأم بوده با يك بصيرت قوی و نافذ ، و آنچه ديگران در
ظاهر نمیديد ند او در پشت پرده میديده است . آنچه ديگران در آينه
نمیديدند ، او در خشت خام میديده است . به عبارت ديگر از محيط خودش
پيش بود .
ج - اينكه نوری بوده كه در ميان يك ظلمت كامل درخشيده است به شرحی
كه قبلا گفتهايم .
از طرف ديگر اولياء دين سخت توصيه كردهاند به مردم راجع به اخبار اين
حادثه و عزاداری دائم و زيارت تربت او .
در اينجا سخن اينست كه امام چرا نهضت كرد و بعد چرا پيشوايان اسلام
توصيه كردند كه اين حادثه زنده بماند .
تحريفی كه در اصل حادثه رخ داد اين بود كه [ گفتيم امام حسين ] كفاره
گناه امت را بدهد و سنگر گنهكاران باشد ، بيمه كند معصيتكاران را
تحريف دوم اين بود كه اين حادثه جنبه خصوصی و فردی دارد ، يعنی آن را
به آسمان برديم و غير قابل پيروی قرار داديم و از مكتب بودن و درس بودن
خارج كرديم ، آن را در اوضاع و احوال عصر و زمان خود از يك طرف و
دستورهای اسلام در اين زمينهها از طرف ديگر قرار نداديم كه بتواند مكتب
و مدرسه و الهام بخش باشد .
پس دو كار به سرش آورديم . اول آن را از مكتب بودن از راه خصوصی
كردن - خارج كرديم . دوم اينكه به علاوه آن را به صورت يك مكتب
گنهكارسازی درآورديم و گفتيم هر گناهی بكنيم سينه سه ضربه آن را جبران
میكند .
تحريف ديگر در موضوع دستورها درباره فلسفه عزاداری است . در اينجا
گاهی گفتيم برای تسلی خاطر حضرت زهرا است چون ايشان در بهشت هميشه
بيتابی میكنند و هزار و چهار صد سال است آرام ندارند ، با گريههای ما
ايشان آرامش پيدا میكنند ، پس آن را يك خدمت خصوصی به حضرت زهرا
تلقی كرديم .
دوم اينكه به چشم يك آدم نفله شده كه حداكثر مقامش اينست كه بی
تقصير به دست يك ظالم كشته شد پس بايد برايش متأثر بود به امام نگاه
كرديم . فكر نكرديم كه تنها كسی كه نفله نشد و برای هر قطره خون خود
ارزش بی نهايت قرار داد او بود . كسی كه موجی ايجاد كرد كه قرنها
كاخهای ستمگران را لرزاند و میلرزاند و نامش با آزادی و برابری و عدالت
و توحيد و خداپرستی و ترك خود پرستی يكی شده چگونه هدر رفته است ؟ ! ما
هدر رفته ايم كه عمری را جز در پستی و نكبت زندگی نكرده و نمی كنيم
هدف نهضت امام را خود امام از همه بهتر بيان كرده است .
هدفش همان هدف پيغمبر بود . خطبههای امام مبين هدف نهضت امام است
. امام هدف نهضت خود را اصلاح امت اسلاميه معرفی كرد ، خواست عملا
درسهای اسلام را بياموزد و به جهان بفهماند كه خاندان پيغمبر اسلام كه
نزديكترين مردم به او هستند ، از همه مردم ديگر به تعليمات او بيشتر
ايمان دارند و اين خود دليل حقانيت اين پيغمبر است .
اما اينكه فلسفه اقامه عزای حسين چيست ؟ برای اينكه صحنهای بالاتر و
بهتر از اين صحنه در جهان وجود ندارد كه :
اولا اين اندازه درس توحيد و ايمان كامل به جهان غيب را بدهد و مظهر
نفس مطمئنه باشد . پس روحش توحيد بود .
ثانيا همه تربيتها برای اينست كه روح بشر در برابر حوادث ، شكست
ناپذير شود ، تنش با شمشيرها قطعه قطعه ، ثروتش به باد ، فرزندانش
كشته ، خاندانش اسير ، ولی روحش ثابت و محكم بماند .
ثالثا چقدر فرق است ميان ادعا و عمل . مدعيان آزادی و آزاديخواهی ،
حقوق بشر ، عدالت ، [ زيادند ] اما داستان پادشاه و وزير و گربه تربيت
شده است ، ولی مردان الهی عملا نشان دادند كه اگر يك طرف حق باشد با
محروميتها ، با كشته شدنها ، با قطعه قطعه شدنها ، و طرف ديگر مال و
ثروت و همه چيز باشد با پامال شدن حق و حقيقت ، كدام طرف را میگيرند .
چند چيز كه علامت شكست دشمن بود :
الف - پرهيز از جنگ تن بتن
ب - تير اندازی و سنگ پرانی .
ج - دستور عمر سعد كه از جنگ با شخص حسين پرهيز كنند : هذا ابن قتال
العرب ، والله نفس ابيه بين جنبيه ( 1 ) .
د - دستور عمر سعد كه مانع سخنرانی او بشوند و نگذارند سخنانش شنيده
شود . نه در مقابل شمشير و بازويش و نه در مقابل منطق و سخنش تاب نمی
آوردند .
آنچه از امام ظهور كرد :
الف - شجاعت بدنی .
ب - قوت قلب و روح .
ج - ايمان به حق و قيامت ، كه ساعت به ساعت بر بشاشتش افزوده میشد
.
د - صبر و تحمل .
ه - رضا و تسليم .
و - طمأنينه و عدم هيجان روحی و نشنيدن يك سخن [ ازاو ] كه حاكی از
غضب و خشم و از جا در رفتن باشد .
ز - روح حماسی كه چنان خطبهای انشاء كرد .
دو چيزی كه چشم امام را روشن داشت :
الف - خاندان .
ب - ياران . « ههنا مناخ ركاب و مصارع عشاق » ( 2 ) . اصحاب و
خاندان نشان دادند كه عاشقانه عمل میكنند
پس بینظيری و آموزندگی آن ، علت اصلی و فلسفه اصلی عزاداريها است